دست خط
روزهای بی تو تلخند با دریایی از شکر هم شیرین نمی شوند تیک تاک ساعت مدام نبودنت را به من طعنه میزد اگر خداییت این است من هم می توانم بر مفلسی مهر بندگی نهم بخاهم مرا بندگی کند و مرا معبود خویش خواند و در اخر رهایش کنم دل خراب من دگر خراب تر نمی شود دست بر می آوردم در برابر چشمانت هر دعایی مستجاب است مدت هاست دیگر نمینویسم هنوز برای نوشتن باید سالها چشمان سیاه تو را من بخوانم... دلتنگت شده ام این را تپش قلبم می گوید محکم به سینه م می کوبد میخواهد انتقام دلتنگی اش را از من بگیرد اما من بی تاب ترم