دست خط
میخواهم بنویسم از تو برای تو افسوس نه واژه یاری میکند نه ذهن پریشانم مانده ام سرگردان میان تمام مفهوم ها! شاعر بخوان یوسف گم گشته باز اید به کنعان غم نخور نه نخوان یوسف گم گشته نا آید به کنعان غم بخور تو نه ازدل پاره پاره من باخبری و نه از شراره های درونم و نه آتش برون از همه چیز بی خبری بی خبر تلخ ترین پدیده دنیا چشمان اشکبار توست... من که نخندیده ام مدتهاست اما شرط عشق نیست تو از خنده یارت دیده گریان داری چه تلخ است که ،می دانم تو میخندی در روزهایی که من اسمان چشمم بارانی است چه کنم که نه زلیخا از یوسف دست میکشد و نه یوسف از عزیزی مصر