دست خط
جگرم داره می سوزه نفسم به شماره افتاده امان از فراق امان از دلم تو میخواستی بروی.. من میخواستم بمانی.. باورمیکنی یانه!؟ نمی دانم.. دلم برایت تنگ میشود وقتی هوا میگیرد باران می زند برگها میافتند کوچه باشد یا خیابان.. شهر یا زندان فرقی نمیکند دلم برایت تنگ میشود. حواست به نبودنت هست یا نه!؟ نمی دانم.. خیلی شکستهتر شده ام، خستهتر نفسم بیشتر میگیرد کاش میدانستی خاطرات، آدم را پیرتر می کند.. خستهتر شکستهتر اصلا مرا به یاد داری یا نه؟نمیدانم اینجا.. پاییز بوی تورا می دهد هنوز غروب جمعه باشه، پاییز هم باشه، اسمونم گرفته و دل هم بیقرار و درگیر خاطرات یار ریز نوشت؛ مدت هاست که بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه میگذرم فراق خاصیت عشق است اما جفا نه.. اما خوشی بی یار نه ... بی وفایی رسم عشق نمیتواند باشد مگر اینکه از اول هم عشقی در کار نبوده باشد مگر اینکه .... اید از همان شب که بالای سر خاک من ایستاده بودی می فهمیدم که دیگر نخواهی بود و نیز وقتی بی تفاوت از من و گریه هایم گذشتی برای شکسته دلی چون من چه فرق میکند رمضان باشد یا نباشد من تا ابد روزه عشق گرفته م و افطارنیز نخواهم کرد دلم را سپرده م که هرگز خام عشق های دروغین نشود مردان این سرزمین مست که میشوند دم از عشق میزنند وساعتی بعد که هوشیارمی شوند حساب و کتاب که میکنند وچرتکه می اندازند عشق شان را رها میکنند پس مبادا که دوست داشتنشان را باور کند