دست خط
و تو هر طرف که باشى؛ میان ماندن و نماندن با دلم، با دوست داشتنم بازی نکن! من در بیحوصلگی هایم در شب نخابی هایم میان اشک و لبخندم با تو زندگیها کرده ام... بی یار غربت ابدی و خوبم ها..!!
صدای پیانوی دختر همسایه که میآید
روحم به پرواز در میآید ....
درمیپیچد به باد .
.به نور ...
به بال پرندگان
پر میگیرم به سمت تو .....
نگاه من؛
فکر من
و مسیر من همانجاست ...
تو بگو قله ى قاف؛
تو بگو قطبِ جنوب؛
من و عشق و جانم باهم مى آییم سمتِ تو؛
اصلاً بگو خودِ درکِ جهنم!
مى آییم ...
براى تو ؛
عطرت؛
لبخندت؛
براى چرخ زدن در آوازت ...
باید مُرد!
آمدن آنقدر ها هم عجیب نیست...!
فاصله تنها یک حرف ساده بود!
از قول من
به بارانِ بی امان بگو:
دل اگر دل باشد،
آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد...
درد جاودانه ست
ای امان از یار...
فقط از وقتی رفته ای؛
هرکسی به قربانم می رود..
یک قطره اشک گوشه چشمم قلمبه می شود..
تا حالا دلت محبت دیگران را پس زده؟