دست خط
تو هوای تازه ای مرا جان میبخشی هیچ چیز عشق را از مرغ عشق نخواهد گرفت حتی قفس آدمهای دیگر چشمان تو آسمان عمر من است چه تار میشود آسمان من اگر تو بغض کنی خورشید هر صبح منتظر طلوع مردمک سیاه چشم توست تا نور روزش را بگیرد نگاهت کامم را شیرین میکند مانده ام من قضای این همه روزه را کی باید بگیرم! تو نیستی باز دوباره من دست به دامان حافظم بیا چشم نرگس نگران شقایق نیست آن قدر که من دمادم نه چشمم که تمام جانم تو را نگران است