دست خط
عید فطر را نمیدانم چرا اعلام نمیکنند گیرم چند روزی مانده است هلال لبخندت را نمیبینند مگر؟ تو یک غزل نابی که تمام مرا در بر گرفته است ولی واژه ها از سرودنت درمانده اند... روزه من ندیدن چشمان توست ای خدا کی افطار میشود؟ آویخته است بر سر هر زلفت خاطرتم طره را تاب مده میخندی بهار بر میگردد ببین فصلهای سال را هم به هم ریخته ای تو شب قدر منی یک لحظه باتو بودن از عمر هزار ماهه برایم بهتر است چشمان تو خورشید زندگی من است کسوف غم همیشه از آن دور باد