دست خط
به کسی ندارم الفت ز جهانیان مگر تو اگرم تو هم برانی سر بی کسی سلامت من چشم گذاشتم و تو قایم شدی چشمانم را که باز کردم نبودی.. هزار هزار بار گشتمت اما نیافتمت خودت را برای همیشه گم کرده بودی و من هنوز مبهوت از شوکی که به کودک درونم وارد شده بود واعتمادی که به تو و بازی قایم باشک کرده بودم هنوز پای آن دیواری که چشم بسته بودم منتظر مانده م سرانجام روزی در آتش عشق نافرجام تو خاکسترمیشوم چونان ققنوسی که آزادنه در آغوش مرگ شعله ور میشود و از بی مهری جفتش رهایی می یابد دارم می سوزم از درد ذوب میشم از فراق اما محرمم نیست تا مرهم دردم بشه دستهاش رو بگیرم و دل به چشمای مهربونش بسپرم و اروم بشم