سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط

.من از دست رفته م

این را صدای نامنظم ضربان قلبم میگوید

  و تیر کشیدن های پیاپی اش

دارد جان میدهد طفلک

اخر

سنگ شده ای 

باز جفا پیشه ت شده

 


نوشته شده در پنج شنبه 94/12/27ساعت 9:28 عصر توسط روزگار غربت| نظرات ( ) |

این روزها کابوس های شبانه

دارد مرا به جنون میرساند

جفای بیداریش به خواب هم سرایت کرده

 


نوشته شده در پنج شنبه 94/12/27ساعت 12:21 عصر توسط روزگار غربت| نظرات ( ) |

من 

بودم

و یار 

بود و

مهربانی هایش

عشق بود

و حرارت

و اشتیاقش

من هستم 

و فراق یار

و جفای روزگار

و دلی داغدار


نوشته شده در چهارشنبه 94/12/26ساعت 2:16 عصر توسط روزگار غربت| نظرات ( ) |

دوبال میخواهم برای پریدن

تا از زمین و مردمانش

به وسعت هفت آسمان دور شوم


نوشته شده در سه شنبه 94/12/25ساعت 1:3 عصر توسط روزگار غربت| نظرات ( ) |

خیاط را گفته ام

لباسی سپید برایم مهیا کند

سه تیکه

اخر دیگر نفسم بالا نمی اید

و مرگ یعنی همین روزهای سیاه

برای کسی که دست از زندگی شسته


نوشته شده در پنج شنبه 94/12/20ساعت 9:43 صبح توسط روزگار غربت| نظرات ( ) |

هر چه کنی بکن ولی از بر من سفر مکن

یا که چو میروی مرا وقت سفر خبر مکن

هر چه که ناله میکنم گوش به من نمیکنی

یا که مرا ز دل ببر یا ز برم سفر مکن

روز جدایی ات مرا یک نگه تو میکشد

وقت وداع کردنت بر رخ من نظر مکن

دیده به در نهاده ام تا شنوم صدایه تو

حلقه به در بزن

مرا عاشق در به در مکن


نوشته شده در پنج شنبه 94/12/20ساعت 12:25 صبح توسط روزگار غربت| نظرات ( ) |

 نه دل شوقی برای تپیدن دارد

نه شب را خیال صبح شدن

و نه زمستان را برای من پایانی است

 بهار نیامدنی است 


نوشته شده در دوشنبه 94/12/17ساعت 11:4 عصر توسط روزگار غربت| نظرات ( ) |

   1   2      >